زان بخششي که بر در عالم شد

شاعر : خاقاني

انده نصيب گوهر آدم شدزان بخششي که بر در عالم شد
کز وي زمانه حامله‌ي غم شديارب چه نطفه بود نمي‌دانم
اي مرد لطف چه که وفا هم شدلطف از مزاج دهر بشد گوئي
کز گردش سپهر مسلم شدزير سپهر کيست نمي‌دانم
کار که ديده‌اي که فراهم شددرهم شده است کارم و در گيتي
کاندر جهان درآمد و خرم شدايزد نيافريد هنوز آن دل
در کام دل نواله همه سم شدزين چرخ عمر خوار سيه کاسه
کاوقات او هزينه‌ي مرهم شدزخمي رسيد بر دل خاقاني